زندگی به وقتِ شهریور

ساخت وبلاگ
کاش اینجا بودی که دیگه سکوت این خونه منزجرکننده نبود، میتونستم خودمو بین بازوهات جا کنم و بازم بهت بگم حس میکنم جام امنه، باز بخندی و بگی خوشحالم. حتی شاید دوباره انگشت کوچیکت میرفت لای اون سنگای ریز مشکی، میاوردیش جلو دهنم و میگفتی بزن. میزدم و چشمامو میبستم. باز میکردم میدیدم یه جای دیگه‌ایم، یه جای دور، مثل اون شب که بارون میومد و دراز کشیدم رو کاناپت، نشستی کنارم و پاهامو گذاشتی رو پات. همون شبی که چشماتو نمیتونستی باز نگه داری ولی دلت نمیومد بری بخوابی، منم دلم نمیومد، انقدر عمیق شده بود همه‌چیز که حیف بود تموم کردنش. تاثیر حرفامون بود، تاثیر موزیک، بارون یا اون سنگای سیاه، نمیدونم. کاش الانم اینجا بودی، میذاشتی حرف بزنم و با دقت نگام میکردی، یهو وسط حرفم مکث میکردم نگات میکردم و میخندیدم، صورتتو میچرخوندم و میگفتم اینجوری نگام نکن! میخندیدی و بیشتر زل میزدی. میخندیدم و بهت میگفتم ocean eyes. کاش اینجا بودی عزیزم، کاش بودی و حتی هیچی نمیگفتی، فقط بودی تا انقد دیوارا به من فشار نیارن، خودمو قایم میکردم تو بغلت و میذاشتم نفسات بخوره به موهام و گردنم.کاش اینجا بودی عزیزم. + ۱۴۰۲/۰۲/۱۲| ۹:۸ ب.ظ|ش| | زندگی به وقتِ شهریور...
ما را در سایت زندگی به وقتِ شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 18:10

دوباره دام اشتهامو از دست میدم، یا نمیتونم بخوابم یا نمیتونم از خواب بیدار شم، میلم به حرف زدن با آدما یا دیدنشون یا حتی از خونه بیرون رفتن از بین رفته و فقط میخوام دراز بکشم و فیلم ببینم تا حواسم پرت شه از فکرام. دیگه این دفعه خنده دار شده برام این چرخه. لیترالی داشتم 5 دقیقه پیش میخندیدم به وضعیت چون مهم نیست چقدر تلاش میکنم چقدر میجنگم همش درونیه توی ذهنم و تلاش برای بقاست رسما و هیچوقت واقعا دیده نمیشه فشاری که رومه و حتی خودمم نمیتونم از خودم راضی باشم، انگار تا تلاشا نمود بیرونی نداشته باشن حساب نمیشن. مسخره و بامزست. انقدر میل بیرون رفتن ندارم که داشتم امشب رو هم حتی کنسل میکردم، گفت مدارک ماشینم گم شده، جریمه هم شدم باید برم ساعت 8 اینا پلیس. گفتم خب باشه بیا ریسکجوال کنیم، گفت نه منظورم این نبود. گفتم باشه میام پس باهات ببینیم چیکار باید بکنیم. پرتی بوی کاش میفهمیدی چقدر بی حوصلم و میکسد سیگنالات اصلا دیگه بامزه نیست واسم. باید الان روی ریپورت کار کنم تموم شه سابمیت شه خلاص شم تا فردا ببینم باید چیکار کنم. احتمالا فردا سر کلاس هیدرولیک بشینم پای کارای پروپوزالم و یکم اونو پیش ببرم. اینکه افسردگی داره رسما نفسمو میگیره ولی دارم سعی میکنم همینجوری کارامم پیش ببرم باهاش خیلی بامزست. دوست شدیم بالاخره باهم؟ :)) سه هفته دیگه قرص میگیرم و دیگه تخمم نیست حتی اگه قرصا باعث شن سِر شم. راستی الکل رو از زندگیم حذف کردم. فعلا یک روزه:)) ولی خب تا آخر امتحانا خبری از مستی و کف خیابون دراز کشیدن و دوچرخه سواری های بدون تعادل و روی میزای بار رقصیدن با آدمای رندوم نیست. نیاز دارم که گت مای شت توگدر. نو مور الکل، اونلی دراگز :)) + ۱۴۰۲/۰۲/۱۷| ۴:۶ ب.ظ|ش| | زندگی به وقتِ شهریور...
ما را در سایت زندگی به وقتِ شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 18:10